آرشيداآرشيدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات دختری از زبان مادرش ...

اولین مسافرت آرشیدا و مامان تنهای تنهاااااااااااااااااااااا

دخترم این اولین مسافرت من و تو محسوب میشد ... تنهای تنها بدون هیچ حتی آشنایی ... فوزیه جون اینا اومده بودن شمال با دخترشون نادیه که یه دختر هم سن و سال شما داشتن به نام غدیر که خیلییییییییییییییییی ناز و خوشگل بود ... و من خیلی دلم میخواست شما هم با هم دیگه آشنا بشید منم که خیلی فوزیه جونو دوس دارم و همش دلم اونجا بود و بابایی هم میگفت اصلا فرصت مسافرت نداریم و راستم میگفت مغازه این روزا خیلی شلوغه و به خاطر همینم تولدتو جا به جا کردیم ... این شد که آخر هفته یعنی چهارشنبه یهو به ذهنم رسید که حالا که بابایی این دو روزو تعطیله منو تو یه گریزی بزنیم بریم رشت و جمعه بعد از ظهرم برگردیم ... حالا یا با هواپیما و یا اتوبوس ویژه (وی آی پی)...
21 مهر 1392

16 مهر 1392 روز جهانی کودک

یک دقیقه سکوت برای رویاهای شیرین کودکی ، که هرگز باز نخواهند گشت!   تاریخ من کودکیم هست  گذشت ، اما در یادهایمان جاودانه ماند کودکی دنیاییه که مث برق و باد میگذره ... یادم میاد تو دوران کودکیم هر کی ازم میپرسید چه آرزویی داری میگفتم دلم میخواد زودتر بزرگ شم و 20 سالم بشه ... همینطورم شد زودددددد بزرگ شدم ... حالا 33 سالمه و مادر یه دختر خوشگلم ... یعنی یه چیزی فوق آرزوهام ... دختر خوبم کودکی زود میگذره ... به قول مامانم و مادربزرگت چگونگیش مهمه ... اینو همیشه آویزه گوشت کن عزیزم ... اگر بخندی، دنیا با تو می خندد شادی کنی ، مردم به سوی تو جذب میشوند پس شاد باش و شادی ببخش اینم کادو...
16 مهر 1392

تولد 2 سالگی آرشیدا خانوم

عزیز من ،‌ گل من تولدت مبارک قشنگ شدی ، گل شدی ، شدی مثل عروسک تو سقف این اتاقه ، یه عالمه ستاره ، میخوان تولدت رو جشن بگیرن دوباره فشفشه های روشن ‌بادکنکای رنگی ، تو دستامون میرقصن ‌رقص به این قشنگی وقتشه که فوت کنی شمعا رو خاموش کنی ،شادیو مهمون کنی غم رو  فراموش کنی نگاه نکن اینقده تو آینه خودت رو ،‌بیا ببر عزیزم کیک تولدت رو باز میشه هدیه هامون با فاصله تک به تک ، عزیز من ‌گل من ‌تولدت مبارککککککککککک دختر خوشگلم ،‌ تولد دو سالگیتم به خوبی و خوشی البته در تاریخ ٧ شهریور یعنی ١٠ روز قبل از تولدت برگزار شد و امسالم مث پارسال تو خونه مامان شهرزا...
3 مهر 1392
1