اولین مسافرت آرشیدا و مامان تنهای تنهاااااااااااااااااااااا
دخترم این اولین مسافرت من و تو محسوب میشد ... تنهای تنها بدون هیچ حتی آشنایی ... فوزیه جون اینا اومده بودن شمال با دخترشون نادیه که یه دختر هم سن و سال شما داشتن به نام غدیر که خیلییییییییییییییییی ناز و خوشگل بود ... و من خیلی دلم میخواست شما هم با هم دیگه آشنا بشید منم که خیلی فوزیه جونو دوس دارم و همش دلم اونجا بود و بابایی هم میگفت اصلا فرصت مسافرت نداریم و راستم میگفت مغازه این روزا خیلی شلوغه و به خاطر همینم تولدتو جا به جا کردیم ... این شد که آخر هفته یعنی چهارشنبه یهو به ذهنم رسید که حالا که بابایی این دو روزو تعطیله منو تو یه گریزی بزنیم بریم رشت و جمعه بعد از ظهرم برگردیم ... حالا یا با هواپیما و یا اتوبوس ویژه (وی آی پی)...
نویسنده :
مامان آرشیدا خانوم
12:23